• وبلاگ : بيمرغ .گناباد
  • يادداشت : بيمرغ و بهار 88
  • نظرات : 5 خصوصي ، 9 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در کلبه تنهايي من چيزي جز انتظار نيست . ديوار هاي کلبه ام ديگر واژه هاي انتظار را خوب نمي فهمند . پنجره کلبه ام به روح پاييزي عادت کرده است و مي داند ، از اشکهايم مي فهمد که انتظارم براي کيست . نيلوفر هاي کنار پنجره ام براي آمدنت دست دعا بلند کرده اند . کبوتر سفيد بام کلبه ام مي داند انتظار تو را مي کشم . مي رود تا شايد خبري را برايم بياورد ولي هرگاه باز مي گردد در چشمانش سنگيني غمي را حس مي کنم ، چيزي نمي گويد و پر مي کشد . مي داند اگر بگويد خبري از مسافر تو نبود اشک هايم سرازير مي شوند . من به شقايق هايم آب نمي دهم آنها با اشکهايم پرورش يافتند .

    آسمان را خبر کردم که هرگاه پرتو هاي عشقت را به من تابيدي آفتابي شود ولي سالهاست که آسمان دهکده ام ابري است و مي بارد . اي بهاز زندگيم ! بيا ، بيا تا پنجره ام از من خسته نشده ، بيا تا گلهايم با من قهر نکرده اند . بيا تا کبوترم حرفي براي گفتن داشته باشد ، بيا تا آسمانم آفتابي باشد ، بيا و به اين انتظار پايان ده .